ابزار منو ثابت

⓲ـــــp.nـــــ⓲

⓲ـــــp.nـــــ⓲




صفحه قبل 1 ... 2 3 صفحه بعد

شاگرد و عـــ..ــــشق

 

روزی پیر معرفتی، یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و این که دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
استاد پیر با تبسم گفت : اما عشق تو به دخترک چه ربطی به او دارد ؟

شاگرد با حیرت گفت : ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود ؟!
استاد پیر با لبخند گفت : چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست . مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد ! دخترک اگر رفت، با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد.
چه بهتر ! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند ! به همین سادگی

 

 

 

 

 

نظــــــر بذار دیگــ...ــه.....

جمعه 26 مهر 1392برچسب:عشق,

|
تـــــــــــا عشقــــــــــ..

تا عــــــــــشق

تا عشـــــــــق راهی نیس..

تو حرف میزنی      من گوش مـــــــیدهم

بیرون کلاغ ها بـــــیداد میکنند

پاییز را بیاد تو خــــــــــــواهم بود..

دیـــــــــــروز..

ان ابگیر را دیدم وخـــــــــم شدم..

تا عکسه خویش را    کناره درختی خـــــــــــشک بنگرم..

و امروز..

من حرف میزنم ومیدانم تا عشق راهی نـــــــــــــی...

شنبه 22 تير 1392برچسب:,

|
غـــــــــــــرق سکوتـــــــــ..

       غرق ســــ...ــــکوت

          از واژه هام حـال و هوا را نبرده بـــود

     عاشـــــق نبود و خاطره هارا نـــــــــبرده بود..

   نـــــــــــــــــــــــامش هنوز در من،فریــــــــاد میکشید         

  غــــــرق ســــــــکوت رفت و صــــــــــــدا را نبرده بــــود

غــــــــــــرق جوانــه بود و جــــــــــوان رفت با خــــــــودش...

انـــــــــــدوه سالخــــــــــــــــــــــــــــــــــورده مارا نبرده بود..

 پـــــــــــــــــــــیچیده بود مثه طــــــــــــــــنابی  بدور مــــن

  گیــــــــسویش ان کمند رهــــــــــــــــــــــا را نبرده بود..

  چشـــــــــــــمانش ان دو شـــــــــیشه  اتش سرشت را

    ان مســــــت هایه بی سرو پـــــــــا را نبرده بود.

  ... پــــــــــــــــــــایــــــــــان...

شنبه 22 تير 1392برچسب:,

|
چقدر دوستــــــــــم داری؟؟؟


یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه...
خیلی ازش خوشش میاد...خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه...
چرا؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن...
ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان...
خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره...


خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج... همینطوری باهم بزرگ میشن...
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری؟؟؟
دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!
پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟
دختره میگه : نه...نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره...
دختره از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟
پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه... میگه : خیلی دوستت دارم...بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی...
روزها میگذره...شب ها می گذره...پسره یه فکری به نظرش میرسه...میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم...
می خواس عشق خودشو امتحان کنه...
تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه...بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم...!
راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟
دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و
.میگه..

ادامه در ادامه مطــــــــــلب.....

 


ادامه مطلب

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,

|
غـــــــــــــرور یا ....

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم.
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و....
دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت : آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم !دوستم که اونور خیابونه.....

ادامه داستان در ادامه مطلـــــــــــــب...


ادامه مطلب

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,

|
برمیـــــــــگردم....

ســـــــــــلام به همه دوستــــــــای نتی و وبـــــــــلاگ دوسته خودم...

بخاطـــره ابدیت نشدن این وبلاگ به مدت طولانی متاسفم...اینقدر کـــار ریخته سرم که اصلا حواسم نبود ب وبلاگ..!

از نظرایه همتون تشــــــکر میکنم...

من خرداد با مطالب بســــــیار زیبا و جدید برمیـــگردم...

راستـــی از همه اونایی که ب وبـــلاگ"خودشون"  سر زدن تشکر میکنم..

امیدوارم همتون موفق باشیـــن چه تونت و چه در زنـــــدگی...

راستی بچــــــه ها یه خواهش کوچولو...

baram doa konid....

 

جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
مدیریــــــت"پویـــا"

سلام ب همه عاشقا...

دوستان من زیاد وقت نمیکنم وب"شما" اپ کنم بخاطره همین نیازمنده نویسنده هستم...

اگه مایلید تو این وب متنی بنویسید یا بامن همکاری داشته باشید بهم خبر بدید..تو قسمته نظرات...

یا هم که مطالبه عاشقانه یا داستان هاتون و.. رو واسم تو قسمته نظرات بذارید تا بقیه هم ازش استفاده کنن...

امیدوارم تا اینجا از مطالبی که گذاشتم خوشتون اومده باشه...بخاطره نظراتون هم تشـــــــــــــــکر..

منتظره مطلب هاتون هستما...

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,

|
داگلاس و دست نوازشگر..


روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر از غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی داگلاس نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد! او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟

بچه های کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچه ها گفت:
"من فکر می کنم این دست خداست که به ما غذا می رساند."

یکی دیگر گفت:
"شاید این دست کشاورزی است که گندم می کارد و بوقلمون ها را پرورش می دهد."

هر کس نظری می داد تا این که معلم بالای سر داگلاس رفت و از او پرسید:
"این دست چه کسی است، داگلاس؟"

داگلاس در حالی که خجالت می کشید، آهسته جواب داد:
"خانم معلم، این دست شماست."

معلم به یاد آورد از وقتی که داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه های مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد...
.

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,

|
میشه اعتـــــــــــماد کرد...

شیر نری دلباخته ‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد...

 هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه ب یادتون بمونه و تنهاتون نذاره...امیدوارم عشقاتون  اینطوری نباشن...

 

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,

|
گنجشک کنج آشیانه..

 

اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ،ای دوست...

گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود.
خدا گفت: چیزی بگو !
گنجشک گفت: خسته ام.
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.
خدا گفت: مگر مرا نداری ؟
گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند .
خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟
گنجشک سکوت کرد. بغض  به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.
خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده.
چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟
گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود .
خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود .
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود..

منتظره نظراتون هستما...

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,

|
وعــــــــــــــــده..


پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد...

کمی ب خودمون نگاه کنیم...هر روز چند نفرو دلخوش میکنیم وبا وعده هایه الکیمون...ولی ب چندتاشون عمل میکنیم...

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,

|
مــــــــــــعلمــ..

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد
. . .

 

طبق معمول نظر فراموش نشه . . .

جمعه 22 فروردين 1392برچسب:,

|
بــــــــــــرادر...

شخصي به نام پل یك دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. شب عید هنگامی كه پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد كه دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می كرد. پل نزدیك ماشین كه رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"
پل سرش را به علامت تائید تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است". پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است كه برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این كه دیناری بابت آن پرداخت كنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای كاش..."
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزویی می خواهد....

ادامه دا3تان در ادامه مطلب...


ادامه مطلب

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:دا3تان,برادر,

|
پیرمردو شاید خیانت...

يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:

هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه. نظرت چيه دكتر؟

دکتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خببذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي ....

 

 

ادامه داستان در ادمه مطلب بخونید...


ادامه مطلب

جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,

|
خ ی ا ن ت...

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

نظر...!

جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,

|
عشــــــق تاریخ مصرف دارد؟؟

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهي هاشو  بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.

7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.

دو سه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنچره.....

 

داستانه بسیار جالبیه...حتما بقیشو تو ادامه مطلب بخونید..


ادامه مطلب

جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,

|
نامـــه ای به یک فاحشه...

راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است !
مگر هردو از یک تن نیست؟
بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین.

جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,

|
حرفه دلتــــــو بزن....

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

عزیزم حتما نظرتـــــــــــو بذاریا....

چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,

|
امشب دوباره ...

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

امشب دوباره تو را گم کرده ام

میان آشفته بازار افکار مبهمم


توی کوچه های بی عبور زمستانی

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را


منتظر نشسته ام


از تـ ُ چـه  پنهــانـ

گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ

کـ شـروع مۓ کنم

بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ

براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن


بـه  بوۓ تنتـ

 

 

پیشانی اَت بُقعه ی هَمیشــه اَمن یاد ِ من استـ ...

می بوسَمش شایـــد از پُشت این ضَریـح حــاجت رَوا شومـــ...


ادامه مطلب

چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,

|
ایستگاه اول قلب تو...

 

از نردبان ِ موهایت که پایین می آیم،
در حیاط خلوت شانه هات
مهمانم کن به نوشیدن ِ یک فنجان
لبریز از شراب سرخ  لبت !
و راهی ام کن
راه ِ زیادی نمانده

مقصد بعدی:
" ایستگاه  اول  قلب  تو"

زخم زندگی ات منم
همه به زخم هایشان دستمال می بندند
تو
اما
به زخمت
دل بسته ای

دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,

|
زندگــــــــ....ــــــی

زندگے یعنی بازے ...



سه ،בפּ ، یڪ … سوت داور...



بازے شروع شـב!!!



בפּیدے ، בست פּ پا زدے ، غرق شـבے ،

 

 בل شکستے ، عاشق شـבے



بے رحم شـבے ، مهرباטּ شـבی… بچــﮧ بوבے ،

 

 بزرگـ شـבے ، پیر شـבے



سـפּت בاور



بازے تمام شـב... زنـבگے را باختی ...



اشڪاتـפּ پاڪ ڪن



همسفر گاهـے بایـב بازے رو باختـ



اما اینو یاבت باشـــﮧ باز میشــﮧ زنـבگے رو ساختـ .....

 

یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,

|
ویتریـــــــــــن...

پشت ویترین مغازه ها


جنس هایی هست که
خیلی گرونن


یه چیزایی هم میشه پیدا کرد که
ارزونه


اما گاهی یه گوشه ای، یه چیزی میذارن،

 

 که شاید کهنه باشه ، شایدم معمولی


اما روش نوشته
" فروشی نیست "


آدم باید ازون جنس باشه...



یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,

|
فقط برایه دل شکستگانه عاشق...

 be name zendegi nefrat bare  del shekastegan asheqe .
in harfam ba unayi has ke bad joury  delshoon shekaste va doust daran  dg zende nabASHAN
...


اونایی که دلشون شکسته برن و ادامه مطلب رو بخونن شاید اروم تر شدن....


ادامه مطلب

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,

|
باران...

 
پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
 و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و  مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند
آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان
اما باور دار که
آغوش ِ او بسیار بزرگ است
گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,

|
پیامک خیانت....!

پیامکهای:.. "خیانت"...رادر ادامه مطلب بخوانید....!


ادامه مطلب

چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,

|
تو مال منی و همه زندگی ام هستی ..

متن تمام ترانه های آلبوم زیبای طرفدار

برای تو زندگی می کنم، به عشق تو زنده هستم، اگر نباشی دیگر نیستم
 تویی که بودنت به من همه چیز می دهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو می رود…
عشق تو، حضور تو، به من نفس می دهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم
نه به انتظار شکستم، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…

 

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند می تپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو می میرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی گویم همیشه بمان ،
 تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا می گذارم ،
نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی…
قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،
زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست، به عشق بودن تو

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,

|
میگن دلت گرفته.....

شعر زیبای میگن دلت گرفته

میگن دلت گرفته
بیا یه بار دیگه همه دنیام و بسوزون
میگن دلت گرفته
بیا غمات و با گرمی خنده هام بپوشون

میگن جونم و می خوای
تو که دارو ندارم و گرفتی خب اینم روش
میگن شدم اسیرت
تو رو خدا اسیرت و یه وقت نکن فراموش

با تموم بدی هایی که کردی باز می مونم
برای زندگی هر دو مون دل نگرونم
هنوز حرمت قولایی که دادیم سر جاشه
هنوز خونه قلب من هوای تو باهاشه
هنوزم قاب عکس تو روی دیوار خونست
به جون تو از اون روزی که رفتی دل دیوونست
هنوزم توی خونمون حریمت سر جاشه
نذاشتم کسی پا بذاره حرمتت بپاشه…

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,

|
می دونم محاله به خدا

لالا لایی لالالا لایی 
                                       مي دونم محاله با تو بودن و به تو رسيـدن

                                                      مي دونم که خيلي, سخته ديگه خوابت و نديدن

                     رفتنت مثل يه کابوس

                                                     زندگيم مثل يه خوابه

                            تو کوير آرزوهام تورو داشتن, يه سرابه                آه آه آه...

                                        رفتني ميره يه روزي, من از اول مي دونستم

 
                                              کااش نمي شدم خرابت, کاش مي شد, کااش مي تونستم


                              تو بدون, تا ته جاده, يه کسي چشاش به راهه
 
                                                                  اوني که مثل يه پاييز, تک تنها بي پناهه

                                                                         آه آه آه

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,

|
داستان عاشقانه جالب و زیبا

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد. آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :”متشکرم “و از من خداحافظی کرد. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . تلفن زنگ زد....

ادامه این داستان زیبا رو در ادامه ی مطلب بخونید....


ادامه مطلب

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
کوروش کبیر

 

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,

|



به وبلاگ خودتون (پویا)خوش آمدید.امیدوارو نهایت استفاده رو از این مطالب ببرید.لطفا نظرات و انتقادات خود را ب ایمیلم یا موبایلم ارسال کنید.با تشکر ایدی نیمباز: فیسبوک: Pouya.single.5@facebook.com pouya.fc@gmail.com 09388278337
poya.salehi74@yahoo.com

pouya(p.n)1


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس lovelly74.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.p.n





mr.nofeel
دِلــــ♥ـــتـ کِــهـ گــیــر بـآشَــد.هــَـــر روز دلـــ♥ـــگـیـریـــ
دخی عصبی
دختـــ ـــر بد
من منم، توهم تویی
دانلود کده(فیلم،نرم افزار،موزیک)
آدم برفی..
خدای منــــ
have-fun
smart girl
دانستنی ها..
╔══ ೋღ طعمِ گسِ عشق ღೋ ══╗
نایس موزیک
چتر خدا..
آلونکـــ..
بوسه های عاشقی
راه اشتباه و نباید برگشت..
رز سیــاه
تا شقایق هست باید زندگی کرد..
یادگاری از من!
نسترن
عاشقانه های مریم..
جنبش سایبری
زندگی شاد در کنار...
اوریل..
کمی عشق و حال
راهزن خاطره ها..
ترنم تنهایی
منوتو در رویا
متن اهنگهای خارجی
مادرناز من..
تنهایی من
اندروید
روزگارتلخ..
عشق..
محبت هم قدیمی شد..
ایران رایان با شما
هرچی که...
دانستنیها
سلنا گومز ایران
داستان های جذاب و خواندنی..
اهنگ پیشواز
خدایا دوسش دارم
عـاشقانه
ایران موزیک
هنوزم منتـــظرم..
♬__ℳy Paradise
shamime eshgh
بازاریابی شبکه ای نیواشا
SMS BARAN
zlm-music
اینترنت نیوز
THE BEST
پیدا پنهان..
چشم هایه تو...
ایستگاه اخر
پیامک عاشقانه..
دریادلان
دانلود همه چی
تنهایـــــــــــی
چشم بارونی
جهان
باحال دانلود
خاطرات زندگی من
رمانتیک
فیلتر1000
هنر تنهایی
celebrities
♥جـعـبـه چـوبـی ابـتـکـارات♥
ردیاب خودرو

هفته دوم بهمن 1395
هفته اول بهمن 1395
هفته چهارم دی 1395
هفته چهارم بهمن 1395
هفته اول بهمن 1395
هفته چهارم بهمن 1395
هفته دوم دی 1395
هفته چهارم بهمن 1394
هفته سوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته سوم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1394
هفته سوم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1394
هفته سوم بهمن 1394
هفته دوم بهمن 1394
هفته اول بهمن 1394
هفته چهارم دی 1394
هفته سوم دی 1394
هفته دوم دی 1394
هفته چهارم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته سوم دی 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته چهارم بهمن 1393
هفته سوم بهمن 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته دوم بهمن 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393
هفته دوم دی 1392
هفته سوم بهمن 1392
هفته دوم بهمن 1392
هفته سوم بهمن 1392
هفته چهارم بهمن 1392
هفته سوم بهمن 1392
هفته دوم بهمن 1392
هفته چهارم بهمن 1392
هفته دوم بهمن 1392
هفته چهارم دی 1392
هفته دوم دی 1392
هفته دوم دی 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم دی 1390
هفته سوم دی 1390

از اونور بگو [...]
new music: ine adatam-saman jalili
یه روزی مرهم بود..
آخرش میشه...
music:Behzad pax-shooroo
BAZICHE..
غریبه ی آشنا..
دوباره سکوت..میشکنه با بغضم..
دانلود اهنگه زیبای یاس"بغض یعنی"+صحبت پایانی 94
یه زخمه قشنگ..یه دنیا سوال..
چهارشنبه ی صــ"س"ــــوری..
دلتنگمو با ...
بهترین تصمیم یا فرار از احساس..؟
عشق یعنی..؟ "با شما"
نماینده من!
...
اوج تاریکی جاییست که..
گروه آرین-10 اهنگه منتخب+آلبوم اخر+ارشیوه کامل این گروه
ولنتاین...
بدون شرح..
خیلی دلم ...
music: mohsen chavooshi-kojayee
ای حاله نامعلوم ،آروم باش آروم..
چرا؟
تألیفی-عاشقی یعنی
4new music in 1 Post
غیر ممکن یعنی..
هی روزگار.. .
music: Armin 2fm-Damesh Garm
اعتماد به نفسی به حده..
Birth 20 years
هیاهوی سکوت..
هی عمو..
sasy-tekrari
گذشته ای که گذشت..
هراسان..
عشق یعنی این..
خاطراتت...
تنها تو میمانی و ما میرویم از یاد..
بدون شرح...
wallpaper lovelly 74
گرگ ها..
خاطره بازی..."دوباره دل هوای .."
بزرگ نشو..
آلبوم جدید مرتضی پاشایی-اسمش عشقه
Happy Girl s Day!!
تو این شبای تلخ
یه دل نوشته کوتاه..pn
مجید یحیایی"کاش از اول" + فول آلبوم

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






Alternative content


آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 257
بازدید هفته : 854
بازدید ماه : 843
بازدید کل : 114200
تعداد مطالب : 245
تعداد نظرات : 348
تعداد آنلاین : 1




در اين وبلاگ
در كل اينترنت
/?skin=white1">
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز